اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)

متن مرتبط با «باداباد» در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) نوشته شده است

باداباد

  • پرتو حُسن جمال تو ندارد ایراد هر چه ایراد بُوَد از من و ما شد ایجادبرنداری تو ز من چشم، در این دشت جنوننهراسم دگر از چشم ستمکار نژاد گفت رندی نگرانی تو از بابت چیست بعد ما هر چه که خواهد بشود، باداباد موج میمیرد اگر لحظه ای آرام گرفت مرغ طوفان، نهراسیده ز جولانگه بادپاک میباش ولی وسوسه انگیز مباش که طلا وسوسه چون کرد به زندان افتادگل اگر حبس شود زود شود پژمرده آفریده شده از روز ازل گل، آزاد چونکه از ماست که بر ماست بُوَد حرف درست بشکن شاخه کز آن تیغ، بروئیده زیاد در همه عمر، برای چه گناهی (عاصم)یک دل سیر، ندیدیم، یکی با دل شاد بهمن ۱۴۰۱#محمد_شیران (عاصم_اصفهانی) + نوشته شده در سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ ساعت 18:9 توسط گل سرخ  |  بخوانید, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها