باداباد

ساخت وبلاگ

پرتو حُسن جمال تو ندارد ایراد
هر چه ایراد بُوَد از من و ما شد ایجاد
برنداری تو ز من چشم، در این دشت جنون
نهراسم دگر از چشم ستمکار نژاد
گفت رندی نگرانی تو از بابت چیست
بعد ما هر چه که خواهد بشود، باداباد
موج میمیرد اگر لحظه ای آرام گرفت
مرغ طوفان، نهراسیده ز جولانگه باد
پاک میباش ولی وسوسه انگیز مباش
که طلا وسوسه چون کرد به زندان افتاد
گل اگر حبس شود زود شود پژمرده
آفریده شده از روز ازل گل، آزاد
چونکه از ماست که بر ماست بُوَد حرف درست
بشکن شاخه کز آن تیغ، بروئیده زیاد
در همه عمر، برای چه گناهی (عاصم)
یک دل سیر، ندیدیم، یکی با دل شاد
بهمن ۱۴۰۱
#محمد_شیران (عاصم_اصفهانی)

+ نوشته شده در سه شنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۱ ساعت 18:9 توسط گل سرخ  | 

اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی)...
ما را در سایت اشعار محمد شیران (عاصم اصفهانی) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 13 بهمن 1401 ساعت: 8:00