چند گوییم از دو زلف و چشم زیبای چو ماه
ماه را کردند فتح و ما نشسته بین راه
راه را از چاه گم کردیم و سرگردان شدیم
باید آموزیم راهِ آمدن بیرون ز چاه
بعد هر شام سیاهی صبح زیبایی دمید
جانمان بر لب رسید آخر از این شام سیاه
ما نگاه مهربانانه کنیم از هم دریغ
کور دارد در دل خود آرزوی یک نگاه
ناسپاسی قدر نشناسی ز گوهرهایمان
ما بسوی قهقرا «عاصم» بَرَد خواهی نخواه
محمدشیران(عاصم اصفهانی)
برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 53