این دل نازک من چون پَر گل تاب ندارد
دل من باغ پُر از گل بُوَد و باب ندارد
تا گل تازه شکوفا شده سیراب نگردد
دل من تشنهٔ عشق و سر سیراب ندارد
دل من حوض پر آبی، شده از اشک زلالم
اگر آن را شکنی، حوض دگر آب ندارد
به دلم گشت برات اینکه تو در خواب ببینم
چشمم از شوق وصال تو دگر خواب ندارد
کعبهٔ دل که ز هر چار طرف سجده توان کرد
شد علی زاده در آن خانه که محراب ندارد
دل اگر مُرد، دگر کاری از آن مُرده نیاید
زنده دل، کار به جمعیت ناباب ندارد
دل بی نور، سیاه و نتوان کرد تماشا
دل بیروح چو عکسی است که یک قاب ندارد
راز دل فاش مکن «عاصم» و جو محرم رازی
خانهٔ عشق، توانایی سیلاب ندارد
.
محمد شیران(عاصم اصفهانی)
برچسب : نویسنده : shiran-asemo بازدید : 49